دلم یه سفر خووب میخواد که از پشت پنجره سرسبزی ها رو ببینم

که یه موسیقی سنتی فضای ماشین پر کنه

که بزنیم کنار و صبحونه ی مشت سه تایی بخوریم

آخرشم ختم شه به مشهدالرضا 

دلم میخواد بریم خونه ای که مال خودمون باشه

راستش از این همسایگی لذت نمی برم!

این که هردقیقه یکی میاد در رو میزنه و باید برم باز کنم.

هرچند با محبت شون روبرو میشم و معمولا یه عالمه خوراکی و غذای خوشمزه برامون میارن

هرچند وقتایی که حال ندارم کمکم هستن

اما واقعا تحمل شنیدن توصیه های روزانه و روزی صدبار رفت و آمد همسر و به هم ریختن آرامش مون رو ندارم

دلم خلوت خونه ی نقلی قبلی مونو میخواد :(

اون آرامش روانی واقعا ازم سلب شده!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها