نمیدونم این نیاز به خلوت با خود در روز

نیاز به سکوت

نیاز به کتاب خوندن با تمرکز

نیاز به تماشای کامل فیلم

نیاز به غذاخوردن با آرامش

نیاز به استراحت

نیاز به خواب

نیاز های طبیعی یک مادر نیست؟

من طبیعی ام یا غیرطبیعی؟

حتی نمیدونم این ها غرغر های ناشی از خستگیه، ناشکریه یا ؟

نمیدونم ایا من پرتوقع ام که لازم میدونم کسی لااقل توی کارهای خونه کمکم کنه و من کمی آروم بشم یا این روند طبیعی زندگیه و باید خودمو قوی تر کنم.

اصلا نکنه این خستگی ها نشونه ی بیماریه؟

خیلی عصبی میشم. بارها و بارها. از ظهر به بعد خشم همه ی وجودم رو فرا میگیره و منتظر یه تلنگرم تا تسلط بر کلامم رو از دست بدم. باوجود این که خیلی وقت ها هم خودخوری میکنم!

دلم میخواد در این باره با یکی حرف بزنم. کسی که بشینه پای صحبتم و گوش کنه به حرفام. کسی که  بی سانسور و آزاد از عمق احساسم براش بگم

این ها حرف هاییه که این موقع شب، وقتی فرشته کوچولوم خوابید، در حالی که یک جنازه ی متحرکم و اسباب بازی هاشو جمع میکنم، به ذهنم میاد

راستش فکرمیکنم توی خونه مون، سنگ صبور و شنونده ی همیشه فعال و نیروی خدمت رسان، منم.

در حالی که لااقل باید پنجاه پنجاه باشه!

خدایا ظرفیتم رو گسترش بده!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها